حدودا 20 ساله که تدریس می کنم. و این سال ها پره از خاطرات تلخ و شیرین. گاهی بین فایل ها به عکس هایی بر می خورم که منو میبره به گذشته های دور. بعضی ها رو اینجا میذارم که شما هم ببینید.
1393
مدتی سوپروایزر مرکز آموزش های آزاد پردیس کیش دانشگاه تهران بودم. جمع بسیار دوست داشتنی از اساتید با من همکاری می کردند که حسابی خونشان را توی شیشه کرده بودم (بس که در کار سخت گیرم). این تصاویر روز خداحافظی من از این عزیزانه. تصاویر هم شیرینه و هم تلخ، چرا که متاسفانه یکی از همکارانی که در این عکس ها حضور دارند دیگر در بین ما نیستند. یادشان گرامی.
شاهد سخت گیری من شعریست که روی تخته نوشته اند:
اینجا Goodbye Party محمد علیه
از فردا جات خیلی خالیه
نه Deadline، نه Observe
اینجوری چقدر عالیه
توی کلاس هم بیسکوییت هم چای
بچه ها عجب حالیه!
1390 - 1391
دیروز چند عکس پیدا کردم و چند فایل که برایم خیلی شیرین بودند.
5 صبح راننده در کرمان می آمد دنبالم تا 7.30 صبح در دانشگاه بم سر کلاس باشم. از 7:30 تا 9:30 شب کلاس داشتم، آخر شب هم برای دانشجو ها مکالمه آزاد برگزار می کردم. شب هم ما توی کانکس می خوابیدیم. خوابگاه دانشجو ها هم کانکس بود. این عکس متعلق به زمانی بود که دانشگاه تازه ساختمان دار شده بود. دانشجوها رشته مترجمی را در بد ترین شرایط با کمترین امکانات می خواندند اما خودشان عالی بودند. چند درس مکالمه و ترجمه و ادبیات انگلیسی با من داشتند. آنقدر ذوق ادبی داشتند که شعر و داستان هایی که برای کلاس های من نوشتند برایشان بصورت دو مجله کوچک درآوردم. مجله ها را می گذارم تا ببینید.
شماره 1
شماره 2